زبان و ادبیات عربی... هناک دائماً مَن هُو أتعَسُ مِنک، فأبتسم...
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
سال هاست که بسیاری از پژوهشگران به بررسی و تحلیل متون ادبی و فخیم ادبیات کلاسیک ایران پرداخته اند و از این رهگذر آثار گرانقدری را از خویش به جای نهاده اند.اگرچه هر کدام از این شروح در نوع خود بی نظیر است اما پاره ای از این آثار بدلیل جامعیت و در نظر گرفتن تمام جوانب ار اهمیت ویژه ای برخوردارند. قلم بی نظیر و بیان بی بدیل دکتر محمد استعلامی نیازی به معرفی ندارد.تمامی اهل ادب کمابیش، خواسته و ناخواسته، با آثار این عزیز بزرگوار برخورد داشته اند.اما پژوهش و تحلیل ماندگار وی در حوزه افکار و جهان بینی مولانا و حافظ همواره هر طالب علمی را سیراب کرده و از مراجعه به سایر منابع بی نیاز می گرداند.کتاب هایی را که امروز به شما معرفی می کنم در زمینه شناخت عمیق افکار مولانا و حافظ و درک صحیح اسرار و رموز بیان سحر انگیز و شیوای آنان از اهمیت ویژه ای برخوردار است:
1-شرح مثنوی شریف (در 7مجلد از دکتر محمد استعلامی)
مطالعه آن ها را به همگی شما دوستان عزیز توصیه می کنم.
با سلام.
ضمن تشکر از تلاش های بی وقفه وبی شائبه ای که برای گسترش فرهنگ و دانش ادبی به کار می گیرید تا دانشجویان و علاقمندان به این جواهرات گران بها را هرچه بیشتر با کتاب های جدید ومتون ارزنده ی ادبی آشنا سازید، به کتاب هایی که دوست دارم و فکر می کنم که ارزشمندند ، اندیشیدم وبرای انتخاب یکی از آن ها ، درماندم که کدام یک را به عنوان بهترین می توانم ، خدمت شما معرفی کنم . وقتی به خود آمدم دیدم که در میان گل های زیبایی قرار دارم که هرکدام بویی و رنگی ممتایز دارند . وبرای شکوفایی این گل های زیبا ، بزرگانی که اکنون شهرت جهانی پیدا کرده اند ، سال هازحمت کشیده اند و اندوخته های ارزنده خود را در طبق اخلاص گذارده اند و تقدیم ادب دوستان و مشتاقان ابن گونه آثار کرده اند . بنابراین انتخاب برایم مشکل شد . چرا که از یک طرف کارهای ارزنده ی بدیع الزمان فروزانفر بود که خود هریک گوهری بدیع بود از طرفی جلال الدین همایی بود که در این میان جلوه ی جلالش خود را نشان داده بود وکارهایی کرده بود کارستان . بعد نوبت دکتر زرین كوب رسید که کارنامه ی زرینش مملو از جواهرات رنگارنگ است و گذشتن از این ها نیز کاری مشکل است . دکتر غلام حسین یوسفی ، که یوسف های معنوی دیگر را خلق کرده است و با نثر زیبا وبی نظیرش ساعت ها مرا به خود مشغول داشته است ، نیز خود باغ پراز کل های زیبا دارد که وصفش دراین محدوده نمی گنجد . واسلامی ندوشن هم نثری بی نظیر دارد و قلمی توانا وجذاب که مدت ها مرامجذوب کرده است . اما دکتر شفیعی کدکنی که قلمی توانا و همتی والا دارد و آثار درخشان او دایم مورد مطالعه ی علاقمندان به ادب فارسی است و... با اين وجود درمیان همه این بزرگان که هرکدام آوازه ی بلندی دارند. کتاب مستطاب «ذهن وزبان حافظ » از بهاء الدین خرمشاهی، شاید به این خاطر که علاقه ای زیاد به حافظ دارم ،با اما واگر های فراوان ، به عنوان کتابی که از آن نکات تازه زیادی درباره حافظ می توان ، به دست آورد را برای علاقمندان به شعر حافظ مفید ترمی دانم و برجسته تر..
غلامعباس نفيسي - عضو هيات علمي دانشگاه آزاد دزفول
سلام.
با کمال خوشوقتی مطلع شدم که جناب آقای دکتر کیمیایی، مولف محترم کتاب خلقت و تکامل مغز و روان که مقیم آمریکا هستند،نقد جناب دکتر زاهد عزیز بر کتابشان را که تحت نام کتاب(4)در همین وبلاگ منتشر شده است،ملاحظه نموده و یادداشت زیررا ارسال داشته اند.از ایشان بسیار سپاسگزارم و امیدوارم اینگونه تبادلات علمی، بیشتر صورت پذیرد:
با سلام. حتما تا به حال از خیلی چیزها ناراحت شدید نه؟! کتاب هیچ چیز نمیتواند ناراحتم کند،نوشته آلبرت الیس و ترجمه مهرداد فیروزبخت ووحیده عرفانی، راه ورسم کنارآمدن با مشکلات زندگی و داشتن احساس بهتر در آن هنگام را به شما یاد میدهد و اینکه چه طور وقتی بی جهت خودتان را روان رنجور و ذله میکنید،احساس بهتری پیدا کنید وبهبود یابید.به شما نشان میدهد که خودتان مشکلات هیجانی و رفتاری فعلی خویش را ایجاد میکنید و شما را تشویق میکند وقت و انرژی خود را صرف بررسی و تشریح گذشته خود نکنید،به شما کمک میکند مسؤلیت ناراحت کردن خود را بپذیریدو آن را کاهش دهید.این کتاب گرچه ساده و صریح است ولی ساده نگر نیست وتعلیمات آن عملی و عمیق است.اگر خالصانه به آن گوش دهید و روی استفاده از آن کار کنید به شما قول میدهم از هیچ چیز(آره هیچ چیز)ناراحت نشوید.موفق باشید. مهدخت نبوی
داستانسرايي تودرتو، كه يكي از عناصر ساختارِ روايي هزار و يك شب است، روايتي را در درون روايت ديگر نقل ميكند؛ به اين معني كه در قصهها نوعي حركت دايرهوار، يا دوراني، به چشم ميخورد كه قصهگو از طريق آن پايان را به آغاز پيوند ميزند و اين حركت، يا شگرد، را در سلسلة بي پايان قصهگويي خود ادامه ميدهد. شهرزاد از ابتدا، از همان شب نخست، قصهاي را كه آغاز كرده است ناتمام رها ميكند و به نقل قصة ديگري ميپردازد و پس از آن مجدداً به قصة اول باز ميگردد. اغلب اين تودرتويي به دو قصه محدود نميشود، بلكه چندين قصه را در بر ميگيرد، و چه بسا خواننده قصة نخست را فراموش كند، و از همين رو شهرزاد ناگزير از يادآوري و تكرار است. تو در توئي قصهها، كه از آن به «داستان در داستان» نيز تعبير ميكنند، به هيچ وجه خود سرانه يا تزييني نيست، بلكه اقتضاي روايتگري شهرزاد است كه گاه نوعي توازي و تضاد ميان قصهها پديد ميآورد و اشتياق ما را به خواندن آنها افزايش ميدهد. اهميت صناعت «داستان سرايي تو درتو» در قصههاي «هزار و يك شب» در نحوة كابرد آن است. يعني در نقشي است كه در ساختار قصه ايفا مي كند - نه در صرف كاربرد آن. كاربرد اين صناعت در قصهها، اغلب، باعث ميشود كه ما احساس كنيم با طرح و نقشهاي «ناقص» و بدون پايانبندي روبه رو هستيم؛ يعني ساختاري كه كامل نيست و «بسته» نميشود و درست در لحظهاي كه ما خيال ميكنيم همه چيز دارد تمام ميشود، قصه دوباره زاده ميشود و نوعي «واسازي» صورت ميگيرد. به عبارت ديگر، ما با نوعي توازي و تضاد سرو کار داريم؛ يعني با اشکالي از تقابل و تباين که ساختار قصهها را شكل ميدهد و باعث گسترش و تداوم آنها ميشود. در قصهها دوگانگي و تقابلهاي متعددي قابل تشخيص است؛ تقابلهاي دوتايي به صورت خير و شر، روح و جسم، نر و ماده، زنده و مرده، مجاز و ممنوع، واقعيت و تخيل، كه هر كدام نظام ارزشي خاصي را نشان ميدهند يا بيان مي كنند. اين تقابلها كه هيچگونه آشتي ميان آنها متصور نيست، سرانجام به نفع خير و شادماني و زيبايي حل ميشوند.روایت گری گسستۀ شهرزاد در پیوندی جدا ناشدنی با وضعیتی است که او در آن قرار گرفته است. با توجه به نقش محوری شهرزاد و ویژگی زنانۀ کنش ها و ایده های او، که در فُرم داستان های تو در تو تبلور یافته است، هزارویک شب محصول و دستاورد هنر روایت گری زنانه است.در هزارویک شب، شهرزاد ناچار است برای خودش در درون داستانهایش، شنونده ای بیافریند و از این روست که داستان هایش، تو در تو می شوند.
در هزار و يک شب سخن گفتن مساوی با زندگی و سکوت برابر با مرگ است. اگر توانستی قصه بگويی، زنده می مانی. قصه گفتن يا حديث ساختن نوعی اعتراف کردن و وصيت گزاردن است؛ يک جور بيانیّه پيش از مرگ است. قبل از مرگ، زير تيغ به هر کس مجال داده می شود قصه بگويد و با قصه گفتن جان خود را از مهلکه در ببرد. قصّه گفتن، حق محترمی است. نه فقط شهريار خون ريز بلکه حتی عفريتی که بچه اش به تصادف و به سهو کشته شده، به قاتل فرزند خود، مجال قصه گفتن می دهد. در اين کتاب، صد داستان داريم که حيات گوينده با قـصه گفتن ادامه می يابد. مهمتر از همه، خود شهرزاد است که، چه در درون قصه و چه در بيرون آن، متضمن استمرار و پيوستگی و نماد حيات است. شهرزاد می پذيرد که حتی اگر قرار است بميرد، بهتر است که به مرگِ خود، نوعی معنا و زيبايی ببخشد.
سرّ توفيق شهرزاد نيز در سخنداني اوست: شهرزاد پيروز مي شود چون هم او و هم شهريار و هم تمام اشخاص قصه در اين نكته اتفاق نظر دارند كه اعجاب برابر با زندگي و هم ارز زندگي است. زنده ماندن و يا رسيدن به جلاه و مال بسته به اين است كه سخن نغز و حديث شگفت انگيز و خوش و طرفه باشد، ورنه زندگي به باد مي رود. شهرزاد و روايان قصه هاي هزار و يك شب مي كوشند تا در پايان هر شب دو حالت در شنونده ايجاد كنند: استفهام و يا استعجاب. يعني بايد رشته داستان را در لحظه اي قطع كنند كه ميل و علاقه مندي شنونده به شنيدن بقيه داستان باقي بماند و او در انتظار شنیدن بقيه قصه و دانستن پايان آن، وقت گذراني و دقيقه شماري كند. اين حالت استفهام است.
حالت استعجاب با وارد كردن واقعه اي و يا قصه اي كاملا تازه كه يا رشته داستان را قطع مي كند و يا با آن جوش مي خورد و پيوند مي زند، برانگيخته مي شود. در حالت اول قصه گو كنجكاوي شنونده را با قطعِ خط مستقيمي كه قصه ميپيمود، بر مي انگيزد و در نتيجه او را براي شنيدن بقيه قصه و يا دنبال كردن خط و رشته افقي داستان از جايي كه قطع شده، حريص و بي تاب مي كند. در حالت دوم توجه شنونده به علت ظهور غير منتظرۀ چيز جديدي كه ناگهان نمایان شده، برانگيخته مي شود.
اثري كه ما امروز به نام «هزارويك شب»، يعني نمونهوارترين قصّه در جهان، ميشناسيم محصول نوعي در هم آميزي يا سازگاري آفرينشگري دور و دراز ادبي است كه پژواك فرهنگهاي گوناگون در آن شنيده ميشود؛ در واقع نمونه اعلاي نظرية ادبي «بينامتني» يا «بينامتنيت» است كه از رابطة ميان متنهاي گوناگون پديد آمده است. آنچه از آن به گفتمان شرق شناسي، يعني كشف شرق توسط غرب، تعبير ميكنند شالودهاش به مقدار فراوان بر اين متن استوار است. هزارویک شب، یک تاریخ حقیقی است؛ چیزی فراتر از ادبیات رسمی سرزمینهای گوناگون که همواره در بند ذهنیّت یک فرد و محدودیتهای غالب اجتماع، اسیر و زندانی بوده است. اثری رها و بی قیدوبند که بدون واسطه، از تخیّل مردمی بیرون جسته که هیچگاه در کتابهای تاریخ جایی نداشته اند، اما جهان را بر دوشهای لرزانشان تا این نقطۀ اضطراب پیش آورده اند.
با خواندن هزار و یک شب، به هیچ چیز نمیتوان اطمینان کرد مگر به نشاط و شادمانیِ خواندنِ خود قصّهها. در اینجا همه چیز، رؤیاگونه است. در این سپیده دم جهانِ قصّه، در این شرقِ افسانهای که هر افقش به سرابی سرگیجه آور میماند، شگفتیمان تمامی نخواهد داشت.
«هزار و یک شب با این تلألو و درخششِ تصاویرِ خیال، حوادث، تأثرات، آرزوها، ضرب آهنگها و یاوهگوییها در قصّهها، در حقیقت، چیزی جز وضع جامع تمدّن بشری نیست یا آن گونه که در قرون وسطی با ذوق بیشتر میگفتند، «آینۀ جهان نما»ست و این به راستی همان چیزی است که هست.»
به نظر میآید که جلبِِ نظرِ خواننده و آموزش او به شیوههای مختلف به همراه نقل و وصف حوادث گوناگون، نیّت اساسی کتاب است. مسألۀ اخلاقیای که به باور ما، اصل و اساس هزار و یک شب میباشد این است که چگونه زنی با شاهی خودکامه، زودباور، زودخشم، نادان، سنگدل و وحشی که از همان آغاز، وی را محکوم به مرگ کرده است و او تنها، مهلتی یک شبه برای مردن یا زنده ماندن دارد؛ معامله خواهد کرد؟ شهامت اخلاقی آن زن را با همین معیار دشواری کار، میتوان سنجید. حربههایش در این پیکار کدامند؟ شهرزاد بیگمان زنی زیباست. امّا دختران دیگری که پیش از وی آمدهاند، نیز زیبا و فسونگر بودهاند و با این وجود شاه، آنان را از دم تیغ، گذرانده است. از این رو شهرزاد در این پیکار، حربههایی به کار میبرد که شاه برای دفع آنها آمادگی ندارد: سلاح دانایی و هوش. بنابراین در هزار و یک شب، شاهد دوئل میان روح و زور، دانایی و نادانی و نور و ظلمتیم و پیروزی با کسی است که از دیگری نیرومندتر است، یعنی آن زن زیبا.
شهرزاد در هزار و یک شب، آنگونه که نویسندۀ متن، وی را نقش کرده است، فردی است که در کالبد دانش و شعر، روح و جان میدمد و از غالب کسانی که همواره در تاریخ، خواهان دگرگونی جهان و خواستار نوشُدگی اذهان بودهاند؛ آزادتر، بانشاطتر، هنرمندتر و باورپذیرتر است. شهرزاد که در شکار و تسخیرِ جانها، کارکُشته است، تنها در اندیشة سرگرم داشتن شهریار و حیلهگری و مکرورزی نیست، بلکه هدف ارجمندتری دارد و آن، نیّت تربیت انسانی، به کمک قصّه است. او در واقع مردی را که انباری متراکم از خشونت و ستبری و نادانی است، باز میآفریند و از مرتبة غریزه به خودآگاهی و از کنشهای شتابزده به تصمیم گیریهای ارادی، میرساند.
تصور بدبینانه و تنگ نظرانۀ شهریار از زن، با شنیدن قصههایی که در آنها، زنان مختلف ظاهر میشوند و اندک اندک، زنان دانشمند، موسیقی دان، شیفته جان و وفادار، برجستگی مییابند، تغییر مییابد و شهريار، مسحور و مجذوب قصّه و آزرده از مصائب یا شیفتۀ حُسن دخترانِ جوانی که شهرزاد حدیث شان را نقل میکند؛ میبیند که تصاویر جدیدی، جایگزین چهرههایی شدهاند که ذهنش را آسوده نمیگذارند و میآموزد که باید جمال صورت با زیبایی سیرت، قرین باشد و در ورای سود جوییهای هرزگی، عطیۀ عشق یگانه و خالصانه را کشف کند.
این چنین است که هر چه در بررسی هزار و یک شب پیش میرویم بیشتر یقین میکنیم که هزار و یک شب، جُنگی از قصههای کهن که تصادفاً گردآمدهاند و چهل تکّهای از داستان های رنگارنگ که فقط به قصد حفظ میراثِ در حال نابودی دوران گذشته، جمعآوری شدهاند، نیست.« این مایهها و مضامین پرنقش و نگار با همۀ غنا و تنوعشان، تنها پوششی است بر نیّت آموزش». شهرزاد در حق شهریار کاری را میکند که سقراط در « ضیافت» کرد؛ یعنی کوشش برای آموختن فرضیۀ عشقِ کامل به دوستانش. شهرزاد هر آنچه شهریار نمیدانست و خودش میدانست یعنی « هنر زیستن » را، به وی آموخت...
شهرزاد مظهر زنانگي در جهاني است كه زيبايي، دوشيزگي و زنانگي اش براي زنده ماندن او متقاعد كننده نيستند. جهاني كه شاه هر شب، زني را به حجله مي آورد و بامداد، به جلادش مي سپارد، در دنيايي كه شهرزاد مي داند پدرش هر روز با كفني زير بغل، به دربار مي آيد تا زنانگي كشته شدۀ دخترش را باز پس گيرد. براي او روشن است كه زنانگي اوفقط در زن بودن او نيست، از زنانگي، چه طرفي مي توان بست هنگامي كه زن بودن، به معناي زنده بودن نيست. شهرزاد پيوسته از زبان زنان و مردان داستان هايش فرياد بر مي آورد كه دوستت دارم، ولي ميداند كه اين صدا را گوش شنوايي نيست. همين شهرزاد ناچار است بارها و بارها- نه از زبان داستان- كه در خوابگاه پادشاه تكرار كند كه مرا نكُش تا حديثي خوشتر بگويم و ملك اين صدا را ميشنود. از اين رو شهرزاد مي داند كه در اين جهان، هستنِ او ارتباطي با زيبايي هوشربا و زنانگي اش ندارد و تقويم روز شمار زندگي اش، وابسته به داستانگويي اوست. پس شهرزاد تمامت زيبايي، هوشربايي و زنانگي را در روايتش ميآميزد و تقويم شب شمار زندگي اش، در روايت داستانهاي بلند ودنباله دار، از شبي به شبهاي ديگر تا هزار و يك شب به درازا ميكشد. ولي آيا شهرزاد ميتواند تا ابد داستان بگويد؟ هرگز. او روايتگري را تا آنجا ادامه ميدهد كه بتواند دوباره به زندگي اش باز گردد.
هر کس که دریافته باشد رؤیا، غنای جزئیات زندگی را دارد و زندگی، برخوردار از شکوه رؤیاست، از دنبال کردن شهرزاد در سفر شگرفش برفراز مرگ، به وجد خواهد آمد.
سلام. من چند تا کتاب خوب و عالی سراغ دارم.یکی از اونا رو امروز بهتون معرفی می کنم مجموعه جدید اشعار سید علی صالحی با نام -ما نباید بمیریم، رویاها بی مادر میشوند-
بسیار بسیار زیباست.نمونه ای از اونو براتون در ادامه میارم..با تشکر: لیلا عباسی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی- دانشگاه یاسوج
بی تو زیستن
چیزی جز مرور مردن نیست
*******
خیلی ها نمی دانند
وقتی ابر هست
همه جا ابر هست
اما آسمان ابری
همیشه علامت باران نیست
********
مهم نیست که مرا
از ملاقات ماه و گفتگوی باران
بازداشته اند
من برای رسیدن به آرامش
تنها به تکرار اسم تو
بسنده خواهم کرد
*********
چرا آب رفته به جوی
به روی خود نمی آورد
که این ریگ های ته مانده از تکلم تو
در کف هفت دریا چه می کنند
*********
زنهار
او که باد می کارد
تنها توفان تشنه درو خواهد کرد
سلام.. انشالله از هفته آينده بخش ثابتي را در وبلاگ، به موضوع كتابخواني اختصاص خواهم داد..در اين بخش هر كدام از دوستان ميتوانند كتابي را كه خوانده اند معرفي ، تحليل و نقد نمايند، يا خلاصه اي از آن را بنويسند و يا حداقل كتابي را براي خواندن به ما معرفي نمايند.. موضوع كتاب مهم نيست، مهم جالب بودن آن است.نظرات خودتان را در بخش نظرات مربوط به همين مطلب وارد نماييد و يا به آدرس ايميلم ali.afzali.57@gmail.com ،ارسال داريد تا به صفحه اصلي وبلاگ منتقل گردد.سپاسگزارم. سلام.. تمامي نمرات مربوط به دانشكده اصول دين اعم از كلاسهاي حضوري، كم جمعيت و معرفي به استاد تحويل آموزش شد..انتظار ما كماكان بيشتر است به خصوص از دانشجويان ادبيات عربي ترم 6.
با سلام.نمرات درس إعراب(2) از 15 نمره پایان ترم به شرح ذیل است:
88127001 : 8.75
88127002 : 6.75
88127003 : 11
88127004 : 7.5
88127005 : 9.25
88127006 : 7.25
88127007 : 7.5
88127009 : 9.5 88127010 : 7.75 سلام..نمرات درس صرف دانشجویان کارشناسی زبان و ادبیات فارسی به شرح ذیل از 15 نمره اعلام میشود..دانشجویان تا روز 5شنبه ساعت 12 ظهر فرصت دارند با مراجعه به دفترم، برگه هایشان را ملاحظه فرمایند:
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||
[ طراحی : میهن اسکین ] [ Weblog Themes By : MihanSkin ] |